۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه

book mark


كجا هست توی این دنیای بزرگ كه من بتوانم بدون ترس، سیری نگاهت بكنم و بروم. بروم، همین طور با خیال صورتت بروم و نفهمم به بیابان رسیده‌ام. و توی بیابان زیر سایه‌ی كوچك یك ابر كوچك بنشینم. دیروز كه آمدی از كنار قبر حافظ رد شدی، سایه‌ات افتاد روی پله‌های صفه‌ی قبر. وقتی دور شدی. زانو زدم دست كشیدم به جای سایه‌ات. نترس، كسی شك نمی‌كند. سر قبر حافظ زانو زیاد می‌زنند. هر كه دیده باشد خیال می‌كند تربت جمع كرده‌ام.


شرق بنفشه
شهریار مندنی پور


هیچ نظری موجود نیست: