۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه

نام سرخپوستی: ادامه ی کون کلک بازی را صلاح نمیداند

بنظر میرسد که مفهوم نیستم، صرفن مجسمه ی گچی بی مصرف فروشی سواحل آستارا هستم به قیمت نازل.
آیا باید درب منزل ها یکی یکی نازل شوم که: لطفن نخواسته باشید احوال من را بپرسید! تفقد نفرمایید! (گفته بودم؟) اگر حرف دیگری بود، رب اشرح لی صدری اگر نه نیازی به احوال نیست...احوال طبیبان را یا طبیبان درست میکنند یا خاک گور پر میکند.
نویسنده به این و به آن راحتی ها با سروصدا اهل قهر نیست، بی سروصدا اهل قهر است. قهر که نه، همان رنجیدن و رفتن...کاش نویسنده را به حال قهر خود رها کنند...نویسنده ای که به قهر نشسته، اهل گلایه نیست، اهل پاچه گرفتن هم نیست..
آدمی هستم  دبه کن. (مانیفست را زودتر بنویسید)







هیچ نظری موجود نیست: