وای از روزی که تو تنها رشته ی پوسیده ی من بریده شوی. من خواهم برید.
نخواه که هشتاد و سه شانزدهم دی ماه، برگردد و من آواره و دربدر در راهروهای بیمارستانها اوخشما گویان و عاجز آشفته و بی سامان شوم.
همه کس!
همه دوست!
همه قدرتم! نپسند که حیران تجریش های بی تو شوم.
تو بروی، من از خودم می
روم
دخترت
همیشه شرمسارت
نخواه که هشتاد و سه شانزدهم دی ماه، برگردد و من آواره و دربدر در راهروهای بیمارستانها اوخشما گویان و عاجز آشفته و بی سامان شوم.
همه کس!
همه دوست!
همه قدرتم! نپسند که حیران تجریش های بی تو شوم.
تو بروی، من از خودم می
روم
دخترت
همیشه شرمسارت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر