‏نمایش پست‌ها با برچسب گودریات. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب گودریات. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۴ دی ۲۱, دوشنبه

نامه

آنا الکساندروای عزیز

هوا بسیار سرد شده است. دو شب پیش رفته بودم برای قدم زدن خانواده ای را با سورتمه و سگشان دیدم. اگر خودم نبودم باورم نمیشد.
شنیدم کسی از اقوام ما گفته است که او ـ یعنی من ـ  چند وقت مرخصی بگیرد بیاید و نیاز به مرخصی دارد. این صلاح بینی و قیم بازی ها از سر ما نیافتاده است؟ من اگر به مرخصی و استراحت نیاز داشتم همان چند ماه قبل بود که هیچ کس سراغی هم از من نگرفت.  آن وقت ها دراز به دراز زیر شیروانی میفتادم و می لرزیدم. پیغام دادم که: خدا پدر و مادرتان را بیامرزد. کسی که نیاز به استراحت دارد شما مردم بیچاره ی دیوانه هستید مغزتان لحظه ای آرامش ندارد.
چندی پیش به وِرا تولدش را تبریک گفتم. زن کم مانده بود میان آن همه آدم من را درسته قورت بدهد. این است که من نیستم که نیاز به مرخصی دارم. من مرخصی هایم را رفته ام و فکر میکنم که یک دوره ی ملاقات و معاینه ی مجانی برای مردمان خسته ی آن سرزمین بگذارم شاید صالحات باقیات ما بشود.
مثل همیشه شما را به مراقبت از مزاجتان یادآوری میکنم.
میبوسمتان
نینوچکا مرغ در سفر