‏نمایش پست‌ها با برچسب book mark. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب book mark. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۳ شهریور ۹, یکشنبه

اورفه

یک نوع پرنده هست که پا ندارد و بهمین خاطر هیچ جا نمی تواند فرود بیاید، برای همین هم مجبور است تمام عمرش را در آسمان بال بزند و پرواز کند. میتوانی تصورش را بکنی؟ در آسمان ابری انقدر بالا میروند که بازها و شاهین های لعنتی سرگیجه میگیرند. اما این پرندگان کوچک بی پا تمام عمر مجبورند پرواز کنند، شب هنگام که وقت خواب می رسد بالهایشان را میگسترند و روی باد میخوابند آنها با بالهای گسترده روی بستر  باد میخوابند همانطور که پرندگان دیگر با بال های تا شده روی درختان  میخوابند
نزول اورفئوس
تنسی ویلیامز

۱۳۹۲ مهر ۱۲, جمعه

نمااااز شام غریبان

دست دراز كردم طرف صورتت. زمین نلرزید. دست آوردم نزدیك‌تر. آن قدر نزدیك صورتت، نرسیده به صورتت، انگار دست كشیدم روی نسترن آتش.
....
نمی‌خواست این طور شود. دلم می‌گیرد هر بار، بار. در آن زمان اگر دل می‌دانست، یك غزل بیشتر نمی‌سرود. از فالگیر فال دیگری خواستم. كنار گور نشسته بود. دیوان را باز كرد و بست. همان فال آمده بود. وحشت‌زده مرا نگاه كرد. دست پیش آورد می‌خواست صورتم را لمس كند. عقب كشیدم. گفتم: "تو چرا مویت را رها نكردی، خرقه نپوشیدی؟ آب منتظرت است. خاك منتظرت است. هزار بار فال گرفتی و اگر فهمیدی نگفتی به آنها كه فالشان را گرفتی." عربده كشید: "با دومی دورتر شدی، با سومی‌دورتر شدی، همین طور عشق حرام كردی و دورتر شدی ..." گفتم: "می‌دانم. امید دورترم كرد. ولی چه می‌دانی؟ شاید ابد دور زده باشد، از آن سو رسیده باشد به ازل. دور كه می‌شویم از این سمت، نزدیك می‌شویم از آن سمت."

شرق بنفشه، شهریار مندنی پور

۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه