۱۳۹۳ دی ۷, یکشنبه

Quiero olvidar el aroma de tu cuerpo*

گفت می روم و رفت. دستهایم را کاش جا گذاشته بودم در دستها و چشمها را به یادگار می آوردم.
حالا که رفته است نقص عضو دارم. جای نداشتنش درد میکند. حالا که رفته است چله می نشینم.
گفت نمیخواهد و می رود و رفت و من شمع ها را خاموش کردم و در تاریکی به انتظار هیچ.

me voy*