۱۳۹۲ آبان ۲, پنجشنبه

معشوقم تهران

من در این شهر می مانم تا وقتی شب ها آنا جانم در خواب جیغ میکشدو گریه میکند سراسیمه بالای سرش بروم  و پیشانیش ببوسم
بگویم: خواب بوده زن! آب دستش بدهم.  تمام رهروی کوچک را دویدم تا برسم به صدای سراسیمه خواب آلودش.
پرسید: خواب بودی؟ نکند پریده باشی؟

هیچ نظری موجود نیست: