۱۳۹۲ مهر ۲۰, شنبه

ضد خاطرات و تجربه ی زیسته


بنظر میرسد که آدمی که خوش خلق بنظر میرسد ترسناک است. صبح ترسناک بودم در آینه ی توالت. آدمی که خوش خلق است وقتی خوش خلقی ش ته میکشد، بیرون کشیده است. بحدی از صلح آمیز بودن خودم نفرت داشتم که اگر بخودم تلفن میزدم حتم یقین یا ریجکت میکردم یا گوشی را برمیداشتم فحش میدادم. آدم هایی که مدام خلقشان را جمع میکنند، کنترل میکنند و تلاش میکنند تمام ظرفیت های خودش را جمع کند تا خودش به خودش برچسب بداخلاقی و اخم نزند ترسناکنند...جور بدی هستم که به حال هورمونی بی ربط است (سلام سپینود جان). از آن جورها که روی بد اخلاقم بالا آمده ولی دلم نمیخواهد حتا حرفش را با کسی بزنم...
اول راهنمایی که بودم، اسمم را نوشتند در مدرسه ای در جام جم که از خری ت بنده و بدروزگار همکلاس های عجیبی داشتم هرکدام پدرشان یک نوع دلال...یکی دلال اتومبیل، آن یکی زمین...بغل دستی من هم دلال زاده ی زمین بود. جو، فرق داشت از زمین تا آسمان با آن خانه ی دزامفیکته ی عجیب و چپ مآب ما. از چپ و راست رفتارهای همکلاسی ها توهین آمیز بود یعنی در واقع، از چپ و راست همه هم دیگر را آشکار و پنهان مسخره میکردند. من چه کار؟ من تلاش در صلح، من در نقش ننه ترزا... من حرص خور لبخند زن...یک روزی  نیمه ی دوم اول راهنمایی یا حتا در واقع یک سوم دوم، کیفم را برداشتم رفتم نشستم سه ردیف دورتر با شاگردهای آرام تر بی حاشیه تر کلاس، صبح ها شاگرد شیطان خوش خنده با اخم از کنار بغل دستی سابق رد میشد میرفت ته صف...
ننه ترزاهای خوش اخلاق بیچاره هستند و ترسناک چون بهانه جو و رَوَنده هستند.

هیچ نظری موجود نیست: