امشب نامه ای در کار نیست. من نامه ای سرگشاده ام از ساعت دو بعدازظهر امروز تا یک و چهل و نه دقیقه ی بامداد.
دلم شعر است.
دستم اندوهگین. دستم دلم را نمینویسد. دلم هم حوصله ندارد مدام از پی نظر رود بی شرف!
با یک دنده ی شکسته که شکستگی مهمی محسوب نمیشود و باید مُسکِن خورد...
نامه ی بعدی به اعضای ناقص و شکسته ی تنم است.
دلم شعر است.
دستم اندوهگین. دستم دلم را نمینویسد. دلم هم حوصله ندارد مدام از پی نظر رود بی شرف!
با یک دنده ی شکسته که شکستگی مهمی محسوب نمیشود و باید مُسکِن خورد...
نامه ی بعدی به اعضای ناقص و شکسته ی تنم است.
۱ نظر:
ای بابا:***
ارسال یک نظر