۱۳۹۲ مهر ۱۶, سه‌شنبه

نامه ها/ هفت / به ریم تنهای مدیترانه

ریم عزیز

دلبند دورم

همان بانجی جامپینگ هایی که هردوی ما میترسیم را دیده ای؟ همه تنهایی میپرند و به طناب وصلند. من تنهایی میپرم و در جیبم قیچی دارم...طنابم را میبُرم، یا تو بِبُر طنابم را. چه دوری و آزمون زنده بگوری؟ این آزمون ته ش از سر عجولانه اش زنده بگوری من بود...گاس دوری حکایت، سنگ لحدم را محکم کرد. دلم چای آب زیپو با بیسکوییت های کسالت بارمان را میخواهد و خوابهای کشدار بعدازظهر. بیا طناب را بِبُریم و رها شویم اما سنت چای و بیسکوییت و خوابهای کشدار بعدازظهر و موهایت را نه...موهایت را
دلتنگت تا....

هیچ نظری موجود نیست: