۱۳۹۲ مهر ۱۲, جمعه

نام سرخپوستی: حوصله ی کون کلک بازی را ندارد!


هیچ حقیقتی روشن از آن نیست که در دوستی جای تفقد و رودربایستی و ترحم در سوراخ توالت است.

بخدایی که ایمان ندارم قسم میخورم اگر لحظه ای گمان کنم کسی و در جایی (هر کجای کار)، از رفاقت به ظن خودش از روی محبت و انسان دوستی و مراقبت از یک موجود شکننده(فرض کن من) ، یا در بگیر و نگیر رودربایستی، به احوالپرس آمده یا زنگ زده یا نوشته، در همان لحظه (تجربه های قبلی شاهدند) که از دوستی ساقط است. اینکه وسیله ی ارضا حس "من مهربان هستم"، قرار بگیرید خوشتان می آید؟ من که نه...هرجای کار هم که باشیم و هر حرف دوستانه ای هم بین ما بوده باشد، مثل کالسکه ی سیندرلا که در ساعت نیمه شب با آن شکوه و جلالش تبدیل به کدو تبل بشود، این رفاقت هم تبدیل به خیار گندیده ی لاغرمردنی میشود. چه کاری است عزیزم. دلتان تنگ شد یا اگر دلتان خواست بگویید دلتان تنگ است و میخواهید اگر نیست، چرا معاشرت و تلفن های مجبورانه و محترمانه. این جانب فقط به دل تنگی ها و دل خواستگی ها پاسخگوئم نه به فریضه های اخلاقی. نیازی هم به احوالپرسی های مجبور ندارم. اگر انسانها عاجزند از درک و بذل امنیت چه چیزی آسانتر از تعطیل کردن و پایین کشیدن کرکره؟  بیایید و بزدل نباشیم...!

برای کسی که تمام زندگی ش را رها کرده با یک چمدان به رفیقان خویش رسیده بازش که ، کسی که از جنگ احد برگشته و رها کردن پیشه اش است، یک تذکر پیش و یک تلنگر بعد، ختمش میشود همان آخر کار. کاری ندارد که؛ شما را به بذل محبت به دیگران و ما را بسلامت به رفیقان خویش. این چه رسمی ست، رسم دست نوازش و تفقد و دلسوزانه؟ دستی را که دلسوزانه دراز شود میشکنم...دستی که به میل یا به عشق یا به دوستی بیاید را میبوسم نرم و با عشق.



--
Elmira Amoly

هیچ نظری موجود نیست: