۱۳۹۲ آبان ۱, چهارشنبه

نامه ها/ هشت / به میم. میم. زن

عزیزم
زن 

یک طفره ای میروم از نوشتن برایت. نه آنکه ننوشته باشم. اصلن از حرف جدی و نامه ی جدی فرار میکنم. گفته ای مسافری.
کاش دلم را میکَندَم با تو میفرستادم سفر. شوخی که نیست این سفر، میدانم برایت هنوز جدی نیست اما می شود. بگذار باز هم طفره بروم. تو مسافری و قرار است همسفرت همیشگی شود، مبارکمان باشد. کاش نگرانیم را هم با سفرت میکَندی می بردی خاکسترش را بباد می دادی. دلم پیش چشمان خندانت است. پیش خنده ی چشمان و گونه ات.
حرفی ندارم.
دل و جانم با سفرت می رود.
زن ت.

هیچ نظری موجود نیست: