رفته ریو. از بیست ژوئن رفته. از وقتی رفته روزا رو میشمرم تا بیست و هفت سپتامبر یا دیرتر...زودتر که نمیشه. شایدم بشه...
من که می دونم سرش داره از شلوغی می ترکه. از این جلسه به اون جلسه. داغ میکنه. پرتغالی حرف میزنه با اون لهجه ی خنده دار نازنینش(در برزیل طبعن...)...دیشب بالاخره براش دو خط نوشتم که فقط دلم وا شه...گفتم نمیخاد جواب بدی...میدونم گرفتاری...فوری جواب داده...ده خط...جواب دادم...دوازده خط...جواب داده از زیبایی جنگل نوشته از بچه ی دوستش؛ از مردم محلی؛ از سنت قهوه در برزیل؛ از مادر طبیعت...جواب دادم: سه کلمه: آر یو درانک؟ (مستی؟؟؟)***...
من که می دونم سرش داره از شلوغی می ترکه. از این جلسه به اون جلسه. داغ میکنه. پرتغالی حرف میزنه با اون لهجه ی خنده دار نازنینش(در برزیل طبعن...)...دیشب بالاخره براش دو خط نوشتم که فقط دلم وا شه...گفتم نمیخاد جواب بدی...میدونم گرفتاری...فوری جواب داده...ده خط...جواب دادم...دوازده خط...جواب داده از زیبایی جنگل نوشته از بچه ی دوستش؛ از مردم محلی؛ از سنت قهوه در برزیل؛ از مادر طبیعت...جواب دادم: سه کلمه: آر یو درانک؟ (مستی؟؟؟)***...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر