شب های سورئال بارسلونا...زندگی های موازی سورئال شبانه ی بارسلونا...حیرت...*
شاید بعدها بنویسم از این شبها؛ شاید هم اینها برای من رازگونه حفظ بشن...*
فرخ جون من. شاید قبل تر در وبلاگ قبلی از فرخ جونم نوشته باشم. یادم نمیاد...معلم پیانوی نازنینم. آدمی که هنوز خواب میبینم رفتم در خونه ش با یه کیف از جنس گلیم پر از کتابای بزرگ...زنگ میزنم صدای سگش میاد...فرخ بودنش و معلم پیانو بودنش...خود بودنش و تاثیر عجیبش و یاد همیشگی ش با من...
شاید بعدها بنویسم از این شبها؛ شاید هم اینها برای من رازگونه حفظ بشن...*
فرخ جون من. شاید قبل تر در وبلاگ قبلی از فرخ جونم نوشته باشم. یادم نمیاد...معلم پیانوی نازنینم. آدمی که هنوز خواب میبینم رفتم در خونه ش با یه کیف از جنس گلیم پر از کتابای بزرگ...زنگ میزنم صدای سگش میاد...فرخ بودنش و معلم پیانو بودنش...خود بودنش و تاثیر عجیبش و یاد همیشگی ش با من...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر