نه اینکه من از کارم خوشم نیاد؛ نه...من اصولن دلم میخواست کار خودش بیاد پیش من و به اسپانیایی هم حرف نزنم و سوال ها پنج گزینه ای با نمره ی منفی نباشن...مثلن همین امروز؛ خودم رو به یک میتینگ چپوندم که مربوط بود به تزم و البته دعوت هم نبودم فرش قرمز هم پهن نبود ولی استاد/رییس/ جناب میزبان جلسه بود و مشتی آدم شلدون وار جمع شده بودن و در مورد پکج شماره ی یک تا...ماشالا هی نظر میدادن بعد جودیث استاد مورد علاقه م با موی فرفری کوتاه و دامن هیپی وار قرمزش نشسته بود پیش من و وسط کار یه سوال درسی از من پرسید. من! عینهو یه بچه مدرسه ای کلاس اولی سوال رو جواب دادم و خوب طبعن درست و طبعن خرکیف...خر کیف تر این بود که سوال جودیث ایراد بزرگ وارد به یه اسلاید مورد پرزنتاسیون یه آقای گردن کلفت اپیدمی بود و خر کیف تر اینکه این متد رو در هم رشته ها و هم دوره ها فقط ما بلدیم چون دو تا استادامون از هاروارد متد رو آوردن (واردات علم) و ...بعد اینکه مباحث بسیار جالب مطرح شد که مسلمن خیلی خیلی جالبتر از ارتقا و حفظ سلامت(پروموسیون و پروتکسیون) بود که از چرند های عظمی هستند. بعد دچار یه حال عرفانی شدیم که عهههه!!! خوشمون اومد..
اگر در بارسلون سوار مترو شدین و دیدین داره می ترکه و یه سری خوشحال مایو پوش عینک زده صبح اون تو هستن بدونین توریست هستن و یه سری هم کلاسور و ماژیک به دست و کوله ی در حال انفجار؛ توریست نیستن...
در قطار ظهر ها از بارسلون به هرجا سوار شین یه کوپه ای هست که همه ی آدما توش خرخر خوابیدن؛ یکی ش من...نزدیک بود جا بمونم از ایستگاه.
اگر در بارسلون سوار مترو شدین و دیدین داره می ترکه و یه سری خوشحال مایو پوش عینک زده صبح اون تو هستن بدونین توریست هستن و یه سری هم کلاسور و ماژیک به دست و کوله ی در حال انفجار؛ توریست نیستن...
در قطار ظهر ها از بارسلون به هرجا سوار شین یه کوپه ای هست که همه ی آدما توش خرخر خوابیدن؛ یکی ش من...نزدیک بود جا بمونم از ایستگاه.
۲ نظر:
آقو خیلی خووووب بود این
قشنگ نیشم بازه :))
یه ذهن جامعه نگر می خواد و جسارت که یه پزشک اسیر تخصصهای روتین نشه و رشته ای رو انتخاب کنه که به سوشیال ساینس نزدیک باشه. اَدمیربل
ارسال یک نظر