۱۳۹۱ خرداد ۷, یکشنبه

آری شتر مست کشد بار گران را! *


روی زمین نشسته بودیم...
گفت قهر کرده و از خونه زده بیرون بر جاده ایستاده همینطور گریه میکرده هیچ ماشینی نیومده یا اگر اومده نایستاده. گفت: برگشته همه ی راه رو رفته تو ساحل رو سنگا گرفته گریه کرده و آبجو خورده تا خوابیده.
...شمع قرمز آب میشد روی زمین اون گوشه...
گفت وقتی با مرد قهر کرده مرد حالش بد شده دو ماه افتاده همون گوشه که باهاش قهر کرده بوده و دو ماه تمام ازش در حال قهر تیمار داری کرده تا خوب شده پاشده برگشته سیاتل و مرده همونجا.
شمع نارنجی هم شروع به آب شدن کرد...
من دراز کشیدم سرمو گذاشتم روی پاش...
* سعدی

 

هیچ نظری موجود نیست: