۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

کودکانه

من هنوز بچه م. هنوز فکر میکنم منو گذاشتن مهد و چند ساعت دیگه میان دنبالم و هنوز میترسم اگر نیان دنبالم چی؟ اگر مامانم نیاد چی؟ هنوزم اگر بهم یه دونه شکلات بدن میرم به مامانم میگه اون خانوم مهربون بهم شکلات دادن؛ مامانم میخواد زنگ بزنه تشکر کنه ازشون لابد. هنوزم انگار میکنم اینجا بدون مامانم اومدم مهمونی؛ باید به مامانم زنگ بزنم بگم دیر میرسم نگران نباشه و همه چیز خوبه...مامانم غصه نخوره تا من برمیگردم. از سرکار نپیچونه بره بهشت زهرا...من هنوز بچه م...

هیچ نظری موجود نیست: