۱۳۹۱ خرداد ۴, پنجشنبه

ساحلی/ ارتباط


چرا من وقتی میخوام چیزی بگم گاهی من و من میکنم؟ چون انتخاب کلمات برام وحشتناک سخت هستن؟ همیشه کلمه ای هست بهتر از کلمه ی قبلی که موقع حرف زدن نمیتونی پاک کنی و جایگزین کنی و یا اینکه وقتی حرف میزنی همه ی کلمات مناسب با هم میریزن تو ذهنم بعد لیز میخورن بیان نوک زبونم چیکار میکنم؟ من و من...تو دانشکده وقتی میخوام سوال بپرسم اگر قرار باشه به انگلیسی بپرسم و استاد اسپانیایی زبان باشه سمت احمق ذهنم فکر میکنه که باید اسپانیایی صبحت کنه ولی شعورش نمیرسه که انگلیسی کامل تری برای اون سوال وجود داره ولی مذبوحانه دنبال کلمات دیگه ای میگرده حتا شده به آلمانی یا فرانسه و فکر میکنه اون چماق (استاد)؛ هر زبانی غیر فارسی و انگلیسی و آذری رو بهتر میفهمه...و باز هم من و من...
و چرا با بعضی ها بیشتر من و من میکنم؟ خب این یک کشف تازه ست. احمقانه ست ولی وقتی با دوست ایرانیم حرافی میکنیم بعد از سه هفته پیچوندنش و یک بیرون عجولانه؛ مدام مِن و مِن میکنم...تا ماریا(هرکسی) دوست اهل گرانادا و انگلیسی حرف نزنم...خوب دلیل؟ از دوست ایرانی م خوشم نمیاد. معذبم...نمیدونم باهاش چطور معاشرت کنم چی بگم ناراحت نشه؛ یک کلوم: بلدش نیستم! وقتی بلدش نیستم چرت و پرت میگم. یعنی یا هیچی نمیگم یا وقتی میگم بزور و بی اعتماد و شل و ول میگم. از تردید جونم بالا میاد. نکنه؟ نکنه؟ کلماتی که صدسال یه بار به دهنم نمیاد استفاده میکنم. پرحرفی بیجا میکنم و مستقیم نگاه نمیکنم. اگر این بی میلی رو تو صورتم ببینن چی میشه؟

خوب حقیقت اینه که من آدم شکننده ای هستم و از طرف دیگه تعقل م مدام به سمت چپ قفسه ی سینه م تمایل میکنه و بی نهایت مضطرب. با دونستن اینها باید بیشتر وقتها مراقب باشم نشکنم (شکانده نشوم)؛ به گوشه ی قبا م برنخوره و بیشتر از این نشکنم. اگر آدم عاقلی باشم تا جایی که ممکنه از موقعیت های اضطراب آور هم پرهیز میکنم(اگر...)

هیچ نظری موجود نیست: