متاسفانه با خود دیوانه ی خودم کنار آمده ام. برای درآوردن لج من کافی است از میانگین یک قدم جلوتر باشی؛ بلد بودن نمیخواهد آزار من. همینکه نزدیکتر باشی به کلمه ای میشکنم...در گذشته کهنه سربازی بودم که به مبارزه با خود دیوانه ی خودم کمر بسته بودم. گیسو میکندم و رخ میخراشیدم و قهقهه ی مستانه و نقشه های دیوانه را پشت هزار و هفت پرده پنهان میکردم و تا رخصت حضور میخواست در نطفه خفه میکردم و زن دیوانه ی بدبخت به بند کشیده را از آینه ها دور نگاه میداشتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر