۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

نامه ای به یک کم فهم.

قراره یه اعلان آویزوون کنم تخت سینه م بنویسم: دوست یا نسب؛ یا سببِ عزیزی که در این مدت  بخودت اجازه دادی هرچقدر دوست داشتی صحبت کنی و که اسرار و سخن به قضاوت ناقص و حقیرت پراکنده کنی؛ راحت باش؛ من خسته شده م انقدر محترمانه تلاش کرده م بهت بفهمونم. شاید دفعه ی بعد حضورن خدمتت بگم؛ یا مثلن جایی در خدمت دوستان خواهش کنم یا خفه شی؛ یا خفه ت کنم به روش خودم.

هیچ نظری موجود نیست: