۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

برای دل کتاب. (صفحه ی پنجاه دو و خط پنج)


با اینکه به چشمم چیز چرتی اومد در نظر اول ولی با در راستای وحدت کلمه و سپینود ناجیان و کلن دیگه
...هر سه مان بهم گفتیم که دیگر کسی به مارسیا فکر نمیکند. این را رضا گفت و فرج هم تایید کرد و بلافاصله سیگاری روشن کرد و دودش را با افسوس بیرون داد که بنزین را سهمیه بندی کرده اند و مردم شلوغ کرده اند و پمپ بنزین ها را آتش زده اند و رضا دیگر چشمهایش گر نداشت و من توی زهنم خیال میکردم آن نرگس های روی داشبرد کرم رنگ و آن امریکن دریم سیاه از سرم زیاد بود و همان" مرا تو بی سببی نیستی" برایم بس بود که نفله ام کند که ممکن نیست "مرا تو بی سببی نیستی" را همین طوری گفته باشید که کلمه حرمت دارد آقا و شما زبان شناس اید و من....

شانس خوبی داشته م که صفحه ی ۵۲ کتابی که باز کردم چیزی بود که خیلی دوست داشته م. و این رو یادداشت را با ملزوماتش به خانوم ن.ن. الف ارجاع میدم.

(نام کتاب و نویسنده هم مطابق امر ناگفته موند)

۳ نظر:

The Gadfly گفت...

که کلمه حرمت دارد
اگر میفهمیدم، اگر میفهمید...

The Gadfly گفت...

منم به نظرم چرت بود، ولی دیگه چون شما گفتی:

بخت اگر از تو جدایم کرده ... میگشایم گره از بخت، چه باک
ترسم این عشق سرانجام مرا... بکشد تا به سراپردۀ خاک
خلوت خالی و خاموش مرا... تو پر از خاطره کردی، ای مرد
شعر من شعلۀ احساس من است... تو مرا شاعره کردی، ای مرد

unsterblich گفت...

من سالهاست درگیر این داستان حرمت واژه م و نمیدونم چرا انقدر فهم این موضوع برای انسانها سخته. چرا؟؟؟