مرگ در والنسیا
Amargura
۱۳۹۱ شهریور ۱۶, پنجشنبه
نوستالژی زرگندانه
داستان ما حکایت لکاته ی یواشی بود که جلوی دکه ی روزنومه فروشی ساعتها ایستاد بیخودی بعد سیگارش رو با پای راستش له کرد و به سرکوچه نگاهی؛ همون خونسردی اکتسابی جدیدش رو کشید و برد و برگشت.
۳ نظر:
icarus
گفت...
لکاته ی یواش ینی چی؟!
D :
۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه ساعت ۱۹:۲۶:۰۰ (+۲ گرینویچ)
unsterblich
گفت...
بی سروصدا
۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه ساعت ۲۱:۵۸:۰۰ (+۲ گرینویچ)
icarus گفت...
لکاته ای یواش تر از بانوی اثیری!
:)
۱۳۹۱ آبان ۳, چهارشنبه ساعت ۱۷:۱۲:۰۰ (+۲ گرینویچ)
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
لکاته ی یواش ینی چی؟!
D :
بی سروصدا
لکاته ای یواش تر از بانوی اثیری!
:)
ارسال یک نظر