۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

خلوت

ریم عزیز
خلوت؛ گرد هم آمدن ما است؛ که صورتم را در دامن آبی رنگش فرو ببرم صدای آرامش باشد. زلف سیاهش که گله مندم از آن چندان که مپرس هنوز. خلوت؛ خالی؛ پر است از تلخی من و از شکایت من به زلف سیاهش. مهره های آبی را گوشواره ساخته ام تا در دامن آبی آرام شویم. من. مهره های آبی. زلف سیاهش. خلوت من.

هیچ نظری موجود نیست: