انسانها باید یک فیلم شخصی پیدا کنن که مثل مسواک قابل تعویض باشه و کس دیگری هم نتونه بکنه تو دهنش. تصور میکنم انسانهایی باشن که بخوان بیش از یک فیلم شخصی پیدا کنن. خوب این کار نمیکند. انسانهای دیگری رو هم اخیرن شناختم که مسواک شما رو مدام تو دهنشون میکنن. این هم کار نمیکند چون وقتی از ایشون بپرسی چرا این مسواک رو انتخاب کردی یک سری جواب های چرت و پرت در مورد خصوصیات فیلم و اسم شخصیتها میدن که ابدا ارتباطی با کرایتریاهای شخصی شدن فیلم ندارد. که جز روی اعصاب رفتن وظن مسواک دزدی نتیجه ای ندارد.
فیلم شخصی یک کانسپت بسیار وسیع است. در بستر زمان تغییر میکند و ممکن است بعدها بعلت یادآوری تلخی ها یا خنده های از دست رفته؛ تبدیل به سوهان روح بشود.یک زمان هم انسان خشم پنهانی دارد و به فیلم شخصی ش میخندد چون فکر میکند عجب احمقی بوده است که این یک وضعیت گذاراست. زمان که عبور کند میفهمد هیچ حماقتی در کار نبوده؛ یک سری حس های زیبایی از زیر آب رسیدن به سطح تنفس کردن بعد هم برگشتن تا ابد زیر آب.
آن زمانها که در گودر میزییدیم بسیار خوشی هم میگذشت برای مدتی فیلم "کلوسِر" با کارگردانی مایک نیکولاس نزدیک شد به فیلم شخصی ما شدن؛ بعد هم همانجا ماند. اگر کسی بپرسی این فیلم نزدیکتر را دیده است و جوابش مثبت باشد و بگوید خیلی قشنگ بوده یا خیلی کیف کرده است و مهملاتی از این دست؛ بدیهی است که یا فیلم را ندیده یا میخواسته مسواک دیگران را در دهانش بکند. این است که درازه گویی در فیلم کلوسِر را خاتمه میدم چون دوستان دوران گودر حرفهای درستی در این باب زده اند؛ کامل و گویا در چند بلاگ.
اما فیلم شخصی بنده؛ در تمام این مدت شبهای روشن فرزاد مؤتمن بوده است. دلیلش هم دقیقن از نور و میزانسنها و موسیقی بسیار خوب پیمان یزدانیان؛ دکور؛ لوکیشن و البته داستایوفسکی و شبهای روشن ش و فیلم اقتباس شده؛ گفتگوها؛ حضور تصویر برشت؛ کافه ای که در خیابان فرشته محل دیدار زوج داستان؛ و البته هزارالبته فیلم نامه ی سعید عقیقی نیست... بخاطر دارم که مجله ی عزیز فیلم؛ آن را کسالت بار یافته بود. به هر رو تمام دلایل بالا من را در همان روزها به فیلم نزدیک کرد اما چیزی که من را در فیلم باقی گذاشت؛ بعدها اتفاق افتاد؛ دو سالی بعد از دیدن فیلم؛ کمی بیشتر یا کمتر. که هرروز این فیلم از خاطرها بیشتر و از خودِ من کمتر میرود. فیلم شخصی را یافتن بخشی از نگه داری اطلاعات ذهن؛ بصورت تصویری است. این بخش نوروساینتیفیک قضیه همیشه از نظر حقیر دور مانده بود ولی حقیقت است؛ موهبت یافتن راهی برای حفظ مقدار زیادی از درونداد های حافظه در قالب یک شیئ اعم از یک کاست؛ سی دی به صورت دیتای صوتی یا یک دی وی دی فیلم بصورت دیتای تصویری.
حتم دارم هنوز برای بسیاری و به حق؛ این فیلم یک اثر کسالت بار و بی کشش است و حتم دارم هنوز عده ای هستند که افتر فیلان و بی فور بهمان را...و حتم دارم عده ای همچنان این دو مورد اخیر را مبتذل و دستمالی میدانند؛ و حتم دارم عده ای خیلی خیلی به حق فیلمهای خیلی درست و درمان تر و هنرمندانه تری را شخصی کرده اند؛ حتم دارم هر کس مسواکی دارد که باید پیدا کند.
فیلم شخصی یک کانسپت بسیار وسیع است. در بستر زمان تغییر میکند و ممکن است بعدها بعلت یادآوری تلخی ها یا خنده های از دست رفته؛ تبدیل به سوهان روح بشود.یک زمان هم انسان خشم پنهانی دارد و به فیلم شخصی ش میخندد چون فکر میکند عجب احمقی بوده است که این یک وضعیت گذاراست. زمان که عبور کند میفهمد هیچ حماقتی در کار نبوده؛ یک سری حس های زیبایی از زیر آب رسیدن به سطح تنفس کردن بعد هم برگشتن تا ابد زیر آب.
آن زمانها که در گودر میزییدیم بسیار خوشی هم میگذشت برای مدتی فیلم "کلوسِر" با کارگردانی مایک نیکولاس نزدیک شد به فیلم شخصی ما شدن؛ بعد هم همانجا ماند. اگر کسی بپرسی این فیلم نزدیکتر را دیده است و جوابش مثبت باشد و بگوید خیلی قشنگ بوده یا خیلی کیف کرده است و مهملاتی از این دست؛ بدیهی است که یا فیلم را ندیده یا میخواسته مسواک دیگران را در دهانش بکند. این است که درازه گویی در فیلم کلوسِر را خاتمه میدم چون دوستان دوران گودر حرفهای درستی در این باب زده اند؛ کامل و گویا در چند بلاگ.
اما فیلم شخصی بنده؛ در تمام این مدت شبهای روشن فرزاد مؤتمن بوده است. دلیلش هم دقیقن از نور و میزانسنها و موسیقی بسیار خوب پیمان یزدانیان؛ دکور؛ لوکیشن و البته داستایوفسکی و شبهای روشن ش و فیلم اقتباس شده؛ گفتگوها؛ حضور تصویر برشت؛ کافه ای که در خیابان فرشته محل دیدار زوج داستان؛ و البته هزارالبته فیلم نامه ی سعید عقیقی نیست... بخاطر دارم که مجله ی عزیز فیلم؛ آن را کسالت بار یافته بود. به هر رو تمام دلایل بالا من را در همان روزها به فیلم نزدیک کرد اما چیزی که من را در فیلم باقی گذاشت؛ بعدها اتفاق افتاد؛ دو سالی بعد از دیدن فیلم؛ کمی بیشتر یا کمتر. که هرروز این فیلم از خاطرها بیشتر و از خودِ من کمتر میرود. فیلم شخصی را یافتن بخشی از نگه داری اطلاعات ذهن؛ بصورت تصویری است. این بخش نوروساینتیفیک قضیه همیشه از نظر حقیر دور مانده بود ولی حقیقت است؛ موهبت یافتن راهی برای حفظ مقدار زیادی از درونداد های حافظه در قالب یک شیئ اعم از یک کاست؛ سی دی به صورت دیتای صوتی یا یک دی وی دی فیلم بصورت دیتای تصویری.
حتم دارم هنوز برای بسیاری و به حق؛ این فیلم یک اثر کسالت بار و بی کشش است و حتم دارم هنوز عده ای هستند که افتر فیلان و بی فور بهمان را...و حتم دارم عده ای همچنان این دو مورد اخیر را مبتذل و دستمالی میدانند؛ و حتم دارم عده ای خیلی خیلی به حق فیلمهای خیلی درست و درمان تر و هنرمندانه تری را شخصی کرده اند؛ حتم دارم هر کس مسواکی دارد که باید پیدا کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر