۱۳۹۲ تیر ۷, جمعه

نگار شما که بمکتب نرفت و خط ننوشت

جلسه ی دفاع خنده آوری بود.
زن بزرگتر بعد از من دفاع میکرد. من آشفته نبودم اما غمگین بودم...بی دلیل، واقعن بی دلیل. ماریا ترسا رییس من در بیمارستان بود و رییس جلسه ی دفاع. دیر رسید. همیشه سرش به کونش پنالتی میزند. من فلش بر گردن آویزان پرده ی سفید جلوی سالن بودم. سثار (سزار) با برادرش و دوست پسرش هم بعد از زن بزرگتر دفاع داشت. سه داور بجز ماریا ترسا آنجا بودند که یکی از آنها آن مرد بیرحمی بود که سه صفحه نظر روی کار من نوشته بود و صرفن هم بر پرسشنامه ها و انالیز مالتی لِوِل. طبق معمول هم به حرف افتادم و بنابرین دچار ذیق وقت و پرروگی.
هنوز باور نمیکنم پتیاره ی درون من تا کجا رفته است که به دو داور ظرف پنج دقیقه پرید؟ داور اول، اسمش را یادم نیست انتظار داشتم ده سوال پیچیده بپرسد و من را دمر کند، که نکرد ولی من دست پیش گرفته و ایشان را جر دادم. داور دوم سوال ساده ای پرسید و جواب احمقانه اش هم داده شد و داور سوم جودیت نادان بود... اگر پروردگار در آسمانها وجود دارد درینجا از او خواهش میکنم صدای من را بگوش جودیت برساند و مراتب عذرخواهی من را بگوشش برساند. اگرچه سوال جودیت جوابی جز پتیارگی نداشت: بعنوان یک دانشجو چه کارهایی انجام داده ای...اگر اهلش بودم دوازده علامت تعجب جلوی جمله ی قبل میگذاشتم که نگذاشتم.
در هرحال داور اصلی من را خوشحال کرد و گفت بسیار جذب متدلوژی کار شده است و نحوه ی نوشتن را دوست داشته و تبریک میگوید و الخ.
سوپروایزر هم در ایمیلی رضایت خودش را اعلام کرد. جودیت هم طی ایمیلی به آقای پیم بصورت غیرمستقیم مراتب خایه مالی را برای خایه ی نداشته ی ما ارسال داشته. حالا باید یک صبح تا شب مجددن در ویرایش نهایی کوشیده و کل داستان را تمام کنیم.
از صاحب اصلی پروژه دیتاهای جدید را دریافت قرار است بکنم و تستهای جدیدی که روی بچه ها انجام شده را بررسی میکنیم و کار جدیدی در راه است. فقط هنوز نمیدانم این کار را کِی و کجا انجام میدهیم. من که پای در هوا و سر بی سامانی دارم. 
من چه؟ من خودم هم نمیدانم که چه. خودم از خودم کمی راضی هستم. دلیلی هم سراغ ندارم برای رضایتم.
این بود شرح دفاع که قولش را به آن وری ها داده بودم در آنجا.

هیچ نظری موجود نیست: