۱۳۹۱ تیر ۱۴, چهارشنبه

Elegy

برم چی بگم؟ بگم چرا بعد بیس سال هنوز بهم نگفتی نامه های دوستمو بهم نرسوندی در دوران کلاس پنج ابتدایی؟
خوب من انسانی هستم بد پیله. به قیافه م نمیاد ولی بدجوری پیله میکنم به آدما و چیزایی که میخوام...خانوم نون رو در بدر میجستم در کوچه و خیابون و کلاس زبان و مدرسه و دانشگاه.آدرس خونه شو حفظ بودم چند تا نامه فرستاده بودم براش تو پاکتای گل من گلی و جینگولی مستون که هیچ وقت نه رسیدن و نه برگشتن . به مدد ف. ب عزیز خواهرشو یافتم و یه سال آویزون ف.ب خواهرش بودم بی وقفه و کنه وار...مسج پشت مسج ... تا اینکه منو اکسپت کرد و ایمیلمو براش فرستادم گفتم تو رو به هرکی دوست داری منو به خواهرت برسون! بیست ساله دربدر آواره شم (حالا نه به این شدت)...آخرش برام ایمیل زد دیدم: عه!!!!! نامردا! بیست سال پیش خانوم نون هر پنج شنبه جلوی در کلاس مولی جان می ایستاده با یه نامه به دستش که برسونه به من...این نامه ها هیچ وقت نرسیدن...کی میدونه این نامه ها سرنوشت منو عوض میکردن شاید...اصلن شاید من اینجا نبودم و اونجا میبودم اگر دریافتشون میکردم...مولی جان! مولی جان حسود انحصار طلب! حالا برم بگم چی؟ بگم برو نامه ها رو بیار؟ برم گیس خودمو بکنم بگم پس نامه های من کو؟؟؟؟؟
نوجوانان بدانند! بچه های عزیز وقتی به شما یه نامه ای میدن برید بدید به دوستتون شاید دوستتون اون یکی رو از شما بیشتر دوست داشته باشه ولی در عوض بیست سال بعد مشغول الفلان دوستتون نمیشین...الان برم چی بگم؟ بگم چرا بعد بیس سال هنوز بهم نگفتی نامه های دوستمو بهم نرسوندی در دوران کلاس پنج ابتدایی؟

هیچ نظری موجود نیست: