۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه

شازده ال تِجاب

عمه خانوم مامانم میگفت ف (یعنی مامان من) این (یعنی من) رو مثل شازده ها بار آورده. غذای بدمزه میدی؛ میخوره و قورت میده هیچ چی نمیگه آخرش میگه مرسی؛ آصف (شوئرعمه ی مامانم) دعواش میکنه میگه ساکت بازی کن باز هیچی نمیگه میگه چشم؛ آخرش هم قهر میکنه بی سر و صدا و دیگه اینجاها پیداش نمیشه وقتی هم به زور میاریدش بازم لبخند میزنه و با ادبه...عین شازده ها که خنده خنده سر میبرن...مامانم میگفت چه کار کنم؟ بی ادب بارش بیارم؟...خدا میدونه چند تا سر بریده م خودشون خبر ندارن...چیدمشون گوشه ی گنجه؛ بوشون که در اومد میندازمشون تو خاکروبه...

۲ نظر:

icarus گفت...

التجا؟ همونی که اخوان توی شعرش می گه التجا بردن<؟
یا اینکه لجبازیو بردین توی باب افتعال؟!
اما نه از فحوای متن مشخصه که لجباز نیستین

پس س س چی؟
شایدم کلمه اسپانیشه؟ ال.. اما تجاب رو نمی دونم
:|

icarus گفت...

الان بعد دوهفته خودم جواب خودمو گرفتم! دستتون درد نکنه!