۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

وایبر یا زبل خان

دیدی آدم همه ی عمرش هم یه خریتی رو آگاهانه میکنه و از کرده ی خویش دلشاده؟ بعد امروز میخواستم مدام بیام از سختی هایی که در زندگی تحمل کرده م بگم و بگم آخه شماها چه میفهمین؟ بعد دیدم آبم نبود؛ نونم نبود تخت سلیمونم نبود...بعد خواستم از نیکی های تکنولوژی بنویسم بعد بگم من همیشه بدبخت بوده ام و اینجا به تکنولوژی دست یافته ام و دیدم در عرض یک سال دو تا لپ تاپ عوض کردم بعدش باز یه سال نشده یه مک بوک باشخصیت افتاد تو دامنم که مدام توش عطسه میکنم و تفم میچسبه به مانیتور الانم مانیتور پر از تف های من ه...بعد دیدم بیام بنویسم که من هیچ وقت گوشی خوبی نداشته م بعد یادم افتاد گوشی م مدام عوض میشد و آخرین بارهم که گوشی گوش کوب رو از خودم دور نکردم بخاطر دلایل معنوی و حفظ اسمس های معنوی تر بوده تا اینکه موبایل بدبختم دیده فروبست از جهان و اسمس ها و سیم کارت و شماره ها رو باهم کشید پایین. بعد گفتم موبایل بعدی م رو بگم چه بد بود دیدم بیچاره واقعن خیلی خوب و قشنگ بود و چه دوست داشتنی بود....اینا رو گفتم که بگم درسته شماها نمیفهمین ما چه سختی هایی کشیدیم در زندگی و خیلی زحمات بسیاری متحمل شدیم آما باور نکنین! البته اینارو برای این گفتم که بگم از تکنولوژی خوشحالم. این وایبر در زندگی آدما نقش سازنده ای داره( در اینجا نویسنده مایل نیست بیشتر توضیح بدهد)...با وایبر دوستان جانی خودتون رو با دامن آبی لاجوردی در تهران خاکستری پهناور تصور کنید!

هیچ نظری موجود نیست: