۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

ساحلی/گم

فکر میکردم میرم فرش و میز و این ور و اون ور میکنم نشیمن از لختی بیرون میاد منم از اون حال. آخرش نشستم کف سرد سنگ بی عرضه.
همیشه کسی باید مواظب نشکستن من باشه. من خودم بلدم البته از خودم مراقبت کنم ولی بعضی وقتا سوراخ دعا رو اشتباه میگیرم و زیاد میرم. باید از آدمها تسویه بشم... همیشه باید کسی بیاد و منو چسب بزنه. نه! چسب هم نزنه ولی نشکنه.
ریم عزیز
این آمدن ها و رفتن ها من را میشکند. کسی باید من را از خوابها و از له شدن بگیره در بازوهایش.

هیچ نظری موجود نیست: