۱۳۹۲ بهمن ۲۶, شنبه

قصه است این

ریمف سرگی ایوانویچ عزیز

برای شما ننوشته بودم از تجربه ی بی هوشی. امروز که حرف از رویا و کابوس شد فراموش کردم برای شما بگویم از تجربه ی خلسه ی شیرین بیهوشی.
از عمل جراحی پیشین برای شما گفته بودم. اما بخاطر ندارم از تجربه ی بیهوشی سخنی رفته باشد. اگر این بیهوشی اتفاق نمیفتاد هیچ گاه به مرگ خودخواسته اینگونه با استقبال فکر نمیکردم. تصور کنید که چند شماره بشمرید و بعد به درون هیچ فرو بروید و این به درون هیچ فرو رفتن بدون رویا شیرین ترین تجربه ی زندگی من است. تجربه ی سکوت هنگامی که ماشین میچرخید و من در ماشین می شماردم تا در آن رویا فرو بروم که نرفتم. باید روزی برای شما بگویم این فرو رفتن در هیچ همان چیزی است که روزی اشاره کرده بودید در آن تصاویر موسیقایی*. که لحظه ای در حال راندن باشی و لحظه ای دیگر در هیچ فرو بروی. همان پیش تر که با هم آن فیلم* را دیدیم که بمذاق شما آنقدر که بمن چسبید، خوش نیامد؛ توقف جهان در لحظه ای ناب و فرو رفتن در هیچ مطلق.
برای من بیشتر از حالتان بنویسید.

نینوچکا مرغ در سفر
*don't cry
*آسمان زرد کم عمق

هیچ نظری موجود نیست: