۱۳۹۲ بهمن ۳۰, چهارشنبه

مرثیه ای برای شنبه شب ها

سینمای ایکاریا و کباب ترکی
از پی آر بی بی تا مترو. از مترو تا میدان کاتالونیا از میدان کاتولونیا تا قطار. در قرار تا ترسسه شرق. از ایستگاه پیاده تا خانه. کلید از جیب. صندوق پست را نگاه کردن. آسانسور. شام پُتاخه ی گرم روبروی ویدیو پروژکتور. تو خواب من بیدار.
کاکتوس خریدن در گراسیا.
غذا آت و آشغال خوردن و کیف کردن از بی خریدی در آیکیا.
شام فرانکفورتر مرکز شهر
کرپ عسل میخوری
لباسها با هم آویزان می شوند روی چوب لباسی ها. با هم جمع میشوند
نوشابه ی نصفه
پیتزای نصفه
پیاده تا ارک د تریومف
شب تمام شد برایت دوست عزیزم.
روزگارت شاد

هیچ نظری موجود نیست: