اولگا ایوانویچ عزیز
دیگر دلم نمیخواهد خوانده شوم:
زنی دستش را فرو برد در چهار چوب استخوانی سینه اش و خونین صنوبرش را کشید بیرون.
دردم می آید. دادم نمی آید. خنده ام چرا.
مینویسم زیرا که از کودکی جز خواندن و نوشتن چیزی نمیدانسته ام.
نینوچکا مرغ رو به پایان سفر
دیگر دلم نمیخواهد خوانده شوم:
زنی دستش را فرو برد در چهار چوب استخوانی سینه اش و خونین صنوبرش را کشید بیرون.
دردم می آید. دادم نمی آید. خنده ام چرا.
مینویسم زیرا که از کودکی جز خواندن و نوشتن چیزی نمیدانسته ام.
نینوچکا مرغ رو به پایان سفر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر