۱۳۹۲ اسفند ۵, دوشنبه

قصه است این

اولگا ایوانویچ عزیز
دیگر دلم نمیخواهد خوانده شوم:
زنی دستش را فرو برد در چهار چوب استخوانی سینه اش و خونین صنوبرش را کشید بیرون.
دردم می آید. دادم نمی آید. خنده ام چرا.

مینویسم زیرا که از کودکی جز خواندن و نوشتن چیزی نمیدانسته ام.
نینوچکا مرغ رو به پایان سفر

هیچ نظری موجود نیست: