مرگ در والنسیا
Amargura
۱۳۹۱ آبان ۱۵, دوشنبه
یک شب/۵
سه زن بودیم. وقت فرود خورشید نزدیک یک دو چرخه؛ یکی من؛ روی زمین سرد پیاده روی زمین از خنده میپیچیدم. یکی او؛ آبی لاجوردی چشمانش از ممنوعه میدرخشید؛ یکی او دیگری جعد طلاگون موی کوتاهش از دیوانگی او به غروب نارنجی میگرایید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر