۱۳۹۱ آبان ۱۱, پنجشنبه

آغلاما

نوشتم: ما خوبیم.            فقط
 دلم برای سر کوچه ت تنگ شده کشیکت را بکشم تا کی بیایی.

نوشته: خوبی ت خوب.     فقط
اینبار که دزدکی آمدی و رفتی به باد بسپاری....
نوشتم:نه.  چیزی ننوشتم. من ازین شاعر صفتا چیزی سر درنمیارم. نوشتم مرسی. ما خیلی گرفتار تز بودیم. آقای پیم در منزل منتظر بودند.نوشتم:
سلام
میدانی؟ صبح که بیدار میشوم؛ با خودم اسپانیولی صحبت میکنم در حوزه ی محدود لغاتم. تا شب که میخوابم هنوز با همان لغات با خودم اسپانیولی حرف میزنم. میدانی چرا؟ چون دیگر با خودم حرفی ندارم و تلاش میکنم لذت ببرم از داستن زبان جدید؛ هرچند حقیرانه و به آهستگی. میدانی؟ در گوشهای من یک آشیق آذری (عاشیق غلط است) خانه دارد و وقتی با تو حرف میزنم؛ آشیق برایم میخواند.
باقی بقایت
جانم فدایت

هیچ نظری موجود نیست: