روز فلانم؟ رفتیم اتلانتیک سیتی. بنویسم چه خبر بود؟ تچ. نمی نویسم. نه بازی کردم نه کار مرتبط. رفتم دیدم. قبلن هم دیده بودم. نه از نوع اتلانتیک سیتی ش رو. از نوع دیگه. قمار؛ قماره دیگه. حالا کازینوی آقای ترامپ پفیوز یه اتوبوس از شهر پر کنه ساعت فلان صبح مردم بیان چک سوشال سکیوریتی کَش کرده شون رو ببازن و بقیه ی نقد جیبشونو خرج کنن و عصر هم با همون اتوبوس مفتی برگردن تعریف داره؟ نه. بد گذشت؟ ابدا. خیلی هم خوش گذشت. به من همیشه در حضور رنگارنگ مردم خوش میگذره. استراق سمع میکنم و زبان یابی میکنم و خوش میگذره....فردای اون روز رفتم واشینگتن دی سی؛ پایتخت مردمی که فکر میکنن در مرکز جهان هستن و از جهاتی هم شاید. واشینگتن دی سی را دیاری نیک یافتم و در اینجا این یادداشت ناقص مونده و ادامه داده نشده. دلیل خاصی هم نداشته. هرچقدر فکر میکنم؛ میبینم اینطور سفرنامه نویسی کار من نیست. آیا چطور میگذرد؟ در نیمه ی آخر سفر هستم و هنوز هم خوش. چرا ادامه نمیدم؟ خب نمیدم دیگه....حوصله ندارم مسلمن در مناسبتهای نزدیک و درخور و بجا گاهی به سفر اشاره ای میکنم.
مایلم به کسانی که بزودی به نیویورک سیتی سفر میکنن توصیه کنم موما یا موزه ی هنرهای مدرن رو تمام و کمال بازدید کنن و مِت یا موزه ی مترو پولیتن رو هم دست کم به بخش هنرهای معاصر سلامی بدهند البته توصیه ی من بازدید تدریجی و روزانه ی هردو موزه هاست. کارهای خوبی از فریدا کاهلو؛ گوگن؛ متیس و ونگوگ؛ مودیلیانی؛ سزان؛ دیه گو ریبرا؛ رو میتونین در هردوی این موزه ها پیدا کنید. به شدت توصیه میکنم به بخش هنرهای عروسک و پاپت موما سر بزنید و کارهای این دو برادردیوانه رو ببینید. اگر موقعیتش رو داشته باشید و نرفتید خسران زده هستید. در همه ی عمرم هیچ نوع کار هنری قابل قیاس با این دو رو ندیدم؛ اثری دیدم از اینها با نام مسخ کافکا بسیار هوشمندانه و کارهای دیگری که پر از مغز و شیارهای آن و گلیال سِل بودند (کنایه از هوشمندانه بودن) شاید یه وقتی عکسهایی رو بذارم در فیس بوک یا جای دیگری.
اتفاقن من ینگه دنیا رو جای خوبی یافتم و اگر فرصت طولانی تری برای موندن پیدا کنم برمیگردم مدتی. آما...آما چی؟...بارسلون خوب است.
مایلم به کسانی که بزودی به نیویورک سیتی سفر میکنن توصیه کنم موما یا موزه ی هنرهای مدرن رو تمام و کمال بازدید کنن و مِت یا موزه ی مترو پولیتن رو هم دست کم به بخش هنرهای معاصر سلامی بدهند البته توصیه ی من بازدید تدریجی و روزانه ی هردو موزه هاست. کارهای خوبی از فریدا کاهلو؛ گوگن؛ متیس و ونگوگ؛ مودیلیانی؛ سزان؛ دیه گو ریبرا؛ رو میتونین در هردوی این موزه ها پیدا کنید. به شدت توصیه میکنم به بخش هنرهای عروسک و پاپت موما سر بزنید و کارهای این دو برادردیوانه رو ببینید. اگر موقعیتش رو داشته باشید و نرفتید خسران زده هستید. در همه ی عمرم هیچ نوع کار هنری قابل قیاس با این دو رو ندیدم؛ اثری دیدم از اینها با نام مسخ کافکا بسیار هوشمندانه و کارهای دیگری که پر از مغز و شیارهای آن و گلیال سِل بودند (کنایه از هوشمندانه بودن) شاید یه وقتی عکسهایی رو بذارم در فیس بوک یا جای دیگری.
اتفاقن من ینگه دنیا رو جای خوبی یافتم و اگر فرصت طولانی تری برای موندن پیدا کنم برمیگردم مدتی. آما...آما چی؟...بارسلون خوب است.
۲ نظر:
هر آدمی باید یه بارسلونک واسه خودش پیدا کنه به نظرم، دوتا پیدا کنه تازه بهترم هست. تازه خونه-شهرش (چی میشه hometown به فارسی) حساب نیست، اون آش کشک خاله است.
ولی شیراز ما از اصفهان بِه!
ارسال یک نظر