روز دو یا پشه ها در روز خون مینوشند
جت فلاند هستم؟ نخیر. قرص را بخود چسبوندم و حسابی شب را به روز و روز را به شب تبدیل کردیم. یعنی الان این خوبه؟ بد نیست. ولی من فهمیدم که همون وقت جت فلاند هستم. چرا؟ چون دیوانه شدم. زیاد زر میزدم. صبح یه دیدار فامیلی دیگه انجام دادیم به طور تلگرافی. بعد از ظهر شورت و مورت ورداشتیم یه روزه بریم لانگ آیلند. کجا؟ نزدیک نیویورک ظاهرن. راه شلوغ و دیوانه. نزدیک شب رسیدیم منزل اقوام و یه شرابی زدیم و رفتیم پرنده تماشا کردیم. پرنده تماشا کردن کیف ندارد ولی مصاحبت با مردم کیف دارد. مخصوصن مردمی که بهت کمپلمان بدن. نیشم باز شده است. بعد برگشتیم منقل خوردیم. منقل کردیم با سلمون و استیک. بعد خوابیدیم و...
روز سوم یا دلم میخواهد محو شوم
صبح رفتیم نیویورک. با عمو و همسر و عموزاده و همسر. در سوهو فهمیدم هنوز جت لگد هستم. چرا؟ چون ناگهان دلم خواست دنیا بایسته و من همونجا فرو برم در زمین. دلیل خاص؟ نخیر. نیویورک رو چند ساعت بعد به مقصد برگشت به فیلادلفیا ترک کردیم. چرا انقدر زود؟ چون دل درد داریم و مجددن به نیویورک برخواهیم گشت. یک موزه ای هم از هنر مدرن دیدیم. نیویورک من رو صدا میکند. من را خیلی دوست دارد. باور دارم. شب برگشتیم فیلا. شب خوابیدیم. شب در جنگل خوابیدن لطف کلانی داره. امتحان کنید. برشما سفر کردن رو حتا تا سر کوچه توصیه میکنم.
روز چهارم یا سبزه در فلان طرف سبزتر است
صبح میریم با *دامو جان به مال. باید سیم کارت تهیه کنیم و باید این اداپتور های اروپایی رو امریکایی کنیم. من با سیم کارت آمریکایی آشنایی دارم. اِی. تی اند تی رو هم میشناسیم. از روی نقشه ی مال میریم فیلادلفیا چیز استیک میخوریم. بنده به طرز غیرعادیی وسط کار دست از خوردن میکشم. نگرانم میکنم. خودم خودم را. از روی همون نقشه اِی. تی اند تی رو پیدا میکنیم و هی مدام بیخود به فروشنده پز میدیم ما ساکن بارسلون هستیم با اینکه میتونستیم ساکن امریکا باشیم. ما پز میدیم که هنوز با اسکناس یه دلاری آشنا نیستیم چون یک یورویی یه سکه است و حتا دو یورویی هم. همینطور پز دِهان از اونجا میاییم بیرون و با دامو جانمان میریم نشنال پارک فیلان به دنبال گوزن. گوزن ندیدیم هنوز. نه که نتونیم. یا نشه. قسمت نشده. خواست خداوند نبوده!! در عوض توپ و تانک از قرن هیجده و کلبه های جنگنده های بیچاره و منظره ی زیبا دیدیم. کور شم اگر دروغ بگم. سبزی؛ همون سبزی. جنگل همون جنگل ولی عین خر در چمن کیفی کرده بودم که اگر از روی آقای پیم خجالت نمیکشیدم همونجا مجاور میشدم. دیگه نشدیم دیگه.
* دامو در زبان آقای پیم یه چیزی باید باشه به معنای خاله بگمانم.
جت فلاند هستم؟ نخیر. قرص را بخود چسبوندم و حسابی شب را به روز و روز را به شب تبدیل کردیم. یعنی الان این خوبه؟ بد نیست. ولی من فهمیدم که همون وقت جت فلاند هستم. چرا؟ چون دیوانه شدم. زیاد زر میزدم. صبح یه دیدار فامیلی دیگه انجام دادیم به طور تلگرافی. بعد از ظهر شورت و مورت ورداشتیم یه روزه بریم لانگ آیلند. کجا؟ نزدیک نیویورک ظاهرن. راه شلوغ و دیوانه. نزدیک شب رسیدیم منزل اقوام و یه شرابی زدیم و رفتیم پرنده تماشا کردیم. پرنده تماشا کردن کیف ندارد ولی مصاحبت با مردم کیف دارد. مخصوصن مردمی که بهت کمپلمان بدن. نیشم باز شده است. بعد برگشتیم منقل خوردیم. منقل کردیم با سلمون و استیک. بعد خوابیدیم و...
روز سوم یا دلم میخواهد محو شوم
صبح رفتیم نیویورک. با عمو و همسر و عموزاده و همسر. در سوهو فهمیدم هنوز جت لگد هستم. چرا؟ چون ناگهان دلم خواست دنیا بایسته و من همونجا فرو برم در زمین. دلیل خاص؟ نخیر. نیویورک رو چند ساعت بعد به مقصد برگشت به فیلادلفیا ترک کردیم. چرا انقدر زود؟ چون دل درد داریم و مجددن به نیویورک برخواهیم گشت. یک موزه ای هم از هنر مدرن دیدیم. نیویورک من رو صدا میکند. من را خیلی دوست دارد. باور دارم. شب برگشتیم فیلا. شب خوابیدیم. شب در جنگل خوابیدن لطف کلانی داره. امتحان کنید. برشما سفر کردن رو حتا تا سر کوچه توصیه میکنم.
روز چهارم یا سبزه در فلان طرف سبزتر است
صبح میریم با *دامو جان به مال. باید سیم کارت تهیه کنیم و باید این اداپتور های اروپایی رو امریکایی کنیم. من با سیم کارت آمریکایی آشنایی دارم. اِی. تی اند تی رو هم میشناسیم. از روی نقشه ی مال میریم فیلادلفیا چیز استیک میخوریم. بنده به طرز غیرعادیی وسط کار دست از خوردن میکشم. نگرانم میکنم. خودم خودم را. از روی همون نقشه اِی. تی اند تی رو پیدا میکنیم و هی مدام بیخود به فروشنده پز میدیم ما ساکن بارسلون هستیم با اینکه میتونستیم ساکن امریکا باشیم. ما پز میدیم که هنوز با اسکناس یه دلاری آشنا نیستیم چون یک یورویی یه سکه است و حتا دو یورویی هم. همینطور پز دِهان از اونجا میاییم بیرون و با دامو جانمان میریم نشنال پارک فیلان به دنبال گوزن. گوزن ندیدیم هنوز. نه که نتونیم. یا نشه. قسمت نشده. خواست خداوند نبوده!! در عوض توپ و تانک از قرن هیجده و کلبه های جنگنده های بیچاره و منظره ی زیبا دیدیم. کور شم اگر دروغ بگم. سبزی؛ همون سبزی. جنگل همون جنگل ولی عین خر در چمن کیفی کرده بودم که اگر از روی آقای پیم خجالت نمیکشیدم همونجا مجاور میشدم. دیگه نشدیم دیگه.
* دامو در زبان آقای پیم یه چیزی باید باشه به معنای خاله بگمانم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر