۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

I have a dream

حقیقتن  زن آرزو دار معمولی در من؛ مدتهاست مرده وگرنه از کنار همین روزها با یک پیراهن مشکی لمه سرک میکشید و میگفت برگردیم به ینگه دنیا. دلمان هردو میخواهد به نیویورک سیتی برگردیم. از منهتن قطار بگیریم برویم لانگ آیلند و در خانه ی گرم و نرم خاله جانم پهن بشویم یا در آفتاب تیز آشپزخانه ش فارغ از پشه ها نان و حلوا ارده با اسم ایرانی بخورم. شب هم شازده وار بیایند دنبالم بروم رستوران ژاپنی. نه شغلی میخواهم نه تز نه مقاله ی دست چاپ و کنفرانس سوییس رفتن و چانه زدن و نه قطار لعنتی و زندگی زیرزمینی. یک بسته بادام زمینی بگیرم دستم بیخیالی...بیخیالی بیکارانه از نوع ینگه دنیا در سفر.
دلم نمیخواهد ساکن ینگه دنیا باشم. دلم میخواهد مسافر عزیز کرده ی ینگه دنیا بشوم اما اینبار یک سال بجای یک ماه.

۲ نظر:

زهرا.م گفت...

یک‌بسته بادام‌زمینی، بی‌خیالی و سفر به ینگه‌دنیا را برایت خواهانم :*

unsterblich گفت...

دلم میخوادتون خانوم چه ناپیدا کم پیدایی