۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

جماعت من دیگه حوصله...... ندارم

قبلن گفته بودم؟ شاید اگر فرودگاه مهرآباد بود کمتر غم انگیز بود. گفته بودم نگفته بودم؟

میگفت فکرهایش را کرده است و من هربلایی در دنیا بگویی بسرم آمده یادم نیست بقیه اش چه بود چون فکر میکردم آیا از آن بدتر هم میشد؟ آن یکی گفت هیچ وقت این را نگویم چون انگار بدترتر تری هم وجود دارد.

بین عکس ها دنبال عکسی میگردم که آفتاب به تک تک کک مک هایش توک میزند و دامنش توت فرنگی های ریز دارد. چرت میزند و من پایم را روی کتفش گذاشته ام و عکس گرفته ام. لاک سیاه زده بودم.

هیچ نظری موجود نیست: