۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

انَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا

نفهمیدم چطور شد کشیده شدم به پله های خانه ی خاله شهین. پله هایی که میخورد به نیم طبقه ی نقاشی جایی که بوم و وسایل نقاشی بود. آن زمان ما تازه پیانو خریده بودیم اما گذاشته بودیم در خانه ی خاله شهین تا به خانه ی زرگنده کوچ کنیم ببریمش. روی پیانوی من یک پوشش پلاستیکی بزرگ کشیده بودند. میرفتم از پایین پله ها نگاه میکردم او را. قهوه ای و موقر. ازش خجالت میکشیدم. رویم نمی شد دست بزنم و روکش را بردارم و دنگ دنگ بزنم. رویم نمیشد از پدرم بپرسم چرا پیانوی من دو پدال دارد پیانوی دخترخاله ام یک پدال؟ چه فرقی میکرد وقتی بیست و یک سال بعد هردو پیانو جایی خاک میخوردند.

چه شد این را گفتم؟...که زن در محله ی قدیمی پرطرفداری در بارسلونا زندگی میکند. در ورودی ش دو برابرونیم قد  من در چوبی است عین در کاروانسراها. در راهروی ورودی بوی شاش موش و جعبه های از هم گسیخته میاید. یک بار شمردم اما مست بودم یادم نماند که چند پله داریم تا خانه ی زن بزرگتر. پله ها پهنای یک نفر و هرپله ارتفاع بیست سانتیمتر سنگ قرمز دارد و اگر مست باشی باید چهارچشم دیگر قرض کنی تا خوردگی های سر پله ها را ببینی و سقوط نکنی. زن میگوید ساختمان هشتادسالی را دارد. از پایین پله ها تا درب پشت بام که محل مهمانی های منقلی و گوجه فرنگی هاست من یک ربع می روم؛ دیگران را نمیدانم. یک ساختمان قدیمی شش هفت طبقه با پله های بلند و پاگردهای کوچک کار من را میسازد. چه شد برگشتم به این جزییات؟...پیانو.
طبقه ی پایین خانه ی زن؛ خانواده ی رنگین پوستی زندگی میکنند. یک زن ظریف چهل و چند ساله  با دخترلاغروک و سگش. بتازگی یک پیانو خریده اند که روز مشقت کشیده شدن پیانو حضور نداشتم اما زن میگوید خودش را در اتاق پشتی حبس کرده و دعا خوانده تا  هرچه زودتر از  شر همسایه ی مزاحم (و لابد هم شیطان رجیم) زودتر خلاص شود. چند روز پیش رفته درب منزل همسایه  ی پایینی در زده به بهانه ی اینترنت سرصحبت را باز کرده و گفته بزودی قرارست مسافر شود اما خواهش میکند که خانم همسایه اجازه بدهد من بروم منزلش و روزی یک ساعت پیانو بزنم. احساس من؟ احساس بچه ای که مادرش دستش را گرفته برده اجازه گرفته با توپ بچه ی همسایه بازی کند. یک توپ قلقلی زیبا که دل من را برده است ولی چون مال من نیست نمیخواهم دست بزنم. احساس میکنم عواطف مادری زن بزرگتر را حسابی ارضا میکنم با این حال نزارم.

هیچ نظری موجود نیست: