۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

محض ثبت تاریخ تحویل مدارک

صبح بنا بود به بیمارستان بروم و یک نامه ای را بگیرم ضمیمه ی مدارک کنم و به دفتر نمایندگی وزارتخانه های دولت مرکزی در کاتالونیا بروم. این اسمی است که من برای آن شترگاوپلنگ خانه ساخته ام. بیمارستان طبق معمول نماد کاتالونیای کوچک. سگ میزد و گربه میرقصید. نامه را قاپیدم و برگشتم به میدان شهر. یک شماره ای در آن اداره بمن دادند که اگر پا به ماه بودم هر آن بچه ام میفتاد از من پایین. رفتم وسط میدان زیر آفتاب دراز کشیدم چرت بزنم. آدمیزاد دزد ترسی هستم. کوله پشتی زیر سر از ترس چرتم نیامد. در عوض ظرف یک ربع چهار توریست از من درخواست کردند که با گلها ازشان عکس بگیرم و تنک یو تنک یو کنان ژست گرفتند.
بعضی وقتها بمن یادآوری کنید غذا بخورم. ناهار خانه خورده ام و دلم میخواهد چرتی بزنم زیر آفتاب اما کابوسی به اسم تکلیف و ددلاین برای دوشنبه خِر من را ول نمیکند.
تکلیف کرده اند برای کنفرانس ثبت نام کنم. کجاست یاری دهنده ای که برای من تصمیم بگیرد حتا فرم پر کند؟

هیچ نظری موجود نیست: