۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

Eternal sunshine blah blah

الان خدمت شما بدون ناله عرض میکنم که در ایام بعد از دی ماه سال هشتادوسه بود (نخیر قصد ندارم روضه ی تاریخ فوت خواهر را بخوانم). نشسته بودم پشت میز تحریر در انتهایی ترین اتاق خانه ی زرگنده. آن روزهای نسبتن منحوس (چون هنوز منحوس ترش را ندیده بودم) میز تحریر کنار قفسه های کتاب بود و یک عدد مانیتور خیلی خرکی روی آن بود که انگشت میکشیدی این انگشتت تا آرنج خاکی میشد. بله پشت آن میز روی صندلیی که بطور مادرزادی یک چرخش لنگ بود و درس نمیخواندم بلکه فیلمی نگاه میکردم که سرتاپای فیلم آبی بود و هر نیم ساعت یک بار یک نفر روی کلاویه ی پیانو یک فا میزد گاهی یک می بِمُل.  یک دختری هم بود که موهای آبی رنگی داشت. آن فیلم را بنده در سه جلسه تمام کردم چون وسطش بارها لواشک خوردم؛ با دوسپسرم صحبت کردم و شام رفتم بیرون و برگشتم و خوابیدم و بیدار شدم و ادامه دادم و جلسه ی سوم از پشت آن میز بلند شدم رفتم دراز کشیدم روی تختم و به کسی زنگ زدم و گفتم یک فیلمی دیده ام که فکر میکنم بسیار کسالت بار بوده است اما نمیدانم به چه دلیل از فکرش بیرون نمی آیم...خلاصه آن کس فیلم را ندیده بود و داستان تمام شد و من در فروردین ماه سال بعدش به دلیلی که از حوصله م خارج است در یک روستایی اطراف بابل دراز کشیدم در رختخواب و باز به آن فیلم فکر میکردم. در واقع من نه چیزی از اسم فیلم بطور کامل و نه اسامی شخصیتها بخاطر داشتم مدتها به آن فکر کردم و رفت تا سال ها بعد که میشود چهارپنج سال پیش. تف به آن روزهای نحس. یک بار با کسی صحبت میکردم از ایده ی پاک کردن و محو کردن از خاطر و تلاش کردم اسم درست فیلم را بگویم و اونه فقط در اسم فیلم  کمک کرد بلکه  نیم ساعت سینه زنی کرد در مدح فیلم مزبور بطوریکه حقیر؛ همان لحظه تصمیم گرفتم ایشان را مجددن و اینبار در لپ تاپم روی پا درون تخت زیارت کنم و کردم نشان به آن نشان که سه بار دیگر...در همان روزها بود که آن مرحوم گودر (باعث و بانی و قاتلش رو بخدا سپردیم الاهی که در آتش جهنم بسوزد این آلن) این جنبش زیر پوستی فیلم مزبور راه افتاد الخ...
خب این داستان همینجا خاتمه پیدا میکند زیرا نویسنده سوگند یاد کرده وارد موضوعات چندبار دستمالی شده نشود و گفته ها را هزارباره یاد نکند. این بود خاطره ی ما از فیلم درخشش ابدی یک ذهن فلان...یک وبلاگ خوبی خوندم امروز و این داستانها زنده شدند.
امشب خواستم فیلم را مجددن احیا کنم ولی تماشای  آن را بسیار کسالت بار بسیار تکراری و بسیار بی ثمر یافتم.

هیچ نظری موجود نیست: