۱۳۹۲ خرداد ۶, دوشنبه

سطح توقعاتم از احبا رسیده است به اینکه: کاش یادشان نرود من به قهوه حساسیت دارم.
انتظار داشتم دلداری زیادی بدهد بمن؛ یک جوری که  همه چیز یادم برود الان حتا یادم نیست که: حواسش بود داشتم محو میشدم؟ از آن بدتر اینکه حتا ذره ای از او به دل نگرفتم و گله و دلگیری ندارم...یک جور خنده داری عارف شده ام. لابد بقول نرگس این هم از عوارض پیری...