مرگ در والنسیا
Amargura
۱۳۹۱ آذر ۲۱, سهشنبه
یک شب
دلم خواست بگم اون شبی که ما ایستاده بودیم تو ایوون خونه ی غزال اینا. ما سه تا بودیم با دو نفر دیگه. غزال داشت میرفت. من داشتم میرفتم. کاش همونجا زمان وا میستاد. اونجا اگر نه اونجا که یه هفته بعدش وقتی زیر آفتاب سعادت آبادش دراز کشیده بودم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر