مرگ در والنسیا

Amargura

۱۳۹۱ آذر ۲۵, شنبه

گودر بازی

دارم فکر میکنم آدم از یه جا به بعد نمیتونه نسبت به هیچکی بی گارد بشه چون باید مواظب خود اون آدم هم باشه که ضربه نخوره.
Posted by unsterblich
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پیام جدیدتر پیام قدیمی تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: نظرات پیام (Atom)

بايگانی وبلاگ

  • ◄  2023 (23)
    • ◄  ژوئن (7)
    • ◄  مهٔ (8)
    • ◄  مارس (2)
    • ◄  فوریهٔ (4)
    • ◄  ژانویهٔ (2)
  • ◄  2022 (1)
    • ◄  اوت (1)
  • ◄  2019 (1)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)
  • ◄  2018 (4)
    • ◄  اوت (1)
    • ◄  ژوئیهٔ (2)
    • ◄  مارس (1)
  • ◄  2017 (12)
    • ◄  دسامبر (1)
    • ◄  نوامبر (1)
    • ◄  اکتبر (1)
    • ◄  اوت (1)
    • ◄  ژوئن (1)
    • ◄  مارس (3)
    • ◄  فوریهٔ (1)
    • ◄  ژانویهٔ (3)
  • ◄  2016 (25)
    • ◄  نوامبر (1)
    • ◄  اکتبر (3)
    • ◄  اوت (3)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)
    • ◄  ژوئن (1)
    • ◄  آوریل (3)
    • ◄  مارس (5)
    • ◄  فوریهٔ (2)
    • ◄  ژانویهٔ (6)
  • ◄  2015 (71)
    • ◄  دسامبر (4)
    • ◄  نوامبر (2)
    • ◄  اکتبر (4)
    • ◄  سپتامبر (5)
    • ◄  اوت (9)
    • ◄  ژوئیهٔ (6)
    • ◄  ژوئن (7)
    • ◄  مهٔ (6)
    • ◄  آوریل (11)
    • ◄  مارس (5)
    • ◄  فوریهٔ (7)
    • ◄  ژانویهٔ (5)
  • ◄  2014 (162)
    • ◄  دسامبر (3)
    • ◄  نوامبر (4)
    • ◄  اکتبر (9)
    • ◄  سپتامبر (9)
    • ◄  اوت (16)
    • ◄  ژوئیهٔ (10)
    • ◄  ژوئن (9)
    • ◄  مهٔ (11)
    • ◄  آوریل (13)
    • ◄  مارس (14)
    • ◄  فوریهٔ (43)
    • ◄  ژانویهٔ (21)
  • ◄  2013 (338)
    • ◄  دسامبر (32)
    • ◄  نوامبر (15)
    • ◄  اکتبر (66)
    • ◄  سپتامبر (24)
    • ◄  اوت (27)
    • ◄  ژوئیهٔ (15)
    • ◄  ژوئن (43)
    • ◄  مهٔ (31)
    • ◄  آوریل (20)
    • ◄  مارس (19)
    • ◄  فوریهٔ (24)
    • ◄  ژانویهٔ (22)
  • ▼  2012 (379)
    • ▼  دسامبر (31)
      • گفت‌و‌گوئي و خيالي ز جهان من و توست *
      • تهران من
      • مشقانه
      • دیگه از شهر سرود/ تک سواری نمیاد*
      • حاشیه
      • حریفا رو چراغ باده رو بفروز/ شب با روز یکسانست
      • ما کارمند زاده ها
      • آن سه زن
      • از خرمگس خانوم
      • تیشه ی کوه کن بی امان ترک اکنون پایان جهان را در ن...
      • شب یک شب دو
      • شب یلداست اما یلدا ندارد.
      • یک عکس یا نیویورک نیویورک *
      • قبل از مردن به او میخواست بگوید عزیز من برای انتخ...
      • نزدیک دوست نامه
      • اح مقان
      • رقصی چنان میانه ی میدانم آرزوست یا لپ دنس
      • گودر بازی
      • بنمای........رخ
      • تخمدان چپ
      • درخت تو گر بار دانش بگیرد/ به زیر آوری چرخ نیلوفری را
      • یک شب
      • در التزام جاودانگی ۱
      • سر و دستار
      • سه زن هستیم که وقتی یک جایی ایستادیم
      • یک سلام میخواهد فقط
      • Laughing without an accent
      • زندگی در پیش رو
      • İÇİMDE ÖLEN BİRİ
      • در التزام نوشتن ۲
      • تاری که میتند
    • ◄  نوامبر (29)
    • ◄  اکتبر (24)
    • ◄  سپتامبر (46)
    • ◄  اوت (34)
    • ◄  ژوئیهٔ (33)
    • ◄  ژوئن (60)
    • ◄  مهٔ (50)
    • ◄  آوریل (25)
    • ◄  مارس (16)
    • ◄  فوریهٔ (17)
    • ◄  ژانویهٔ (14)
  • ◄  2011 (84)
    • ◄  دسامبر (12)
    • ◄  نوامبر (22)
    • ◄  اکتبر (6)
    • ◄  مارس (7)
    • ◄  فوریهٔ (14)
    • ◄  ژانویهٔ (23)
  • ◄  2010 (26)
    • ◄  دسامبر (2)
    • ◄  نوامبر (5)
    • ◄  اکتبر (8)
    • ◄  سپتامبر (7)
    • ◄  آوریل (2)
    • ◄  مارس (2)

برچسب‌ها

  • تلما و لوییز (4)
  • تولد (2)
  • حاشیه ی دفتر نویسی ها (3)
  • خاطرات (16)
  • خوابها (8)
  • روز نوشت (23)
  • ریم (24)
  • زنانه (6)
  • سالمرگ (1)
  • شبانه (2)
  • طلسم معجزتی (2)
  • فیلم حاشیه (3)
  • قصه (22)
  • گودریات (3)
  • مردمان (1)
  • نامه (13)
  • نوروزی (1)
  • یک شب (2)
  • book mark (3)

جستجوی این وبلاگ

زمینه ساده. با پشتیبانی Blogger.