مرگ در والنسیا

Amargura

۱۳۹۲ دی ۲۲, یکشنبه

موجز

ریم عزیز

تن خسته است.


Posted by unsterblich
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پیام جدیدتر پیام قدیمی تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: نظرات پیام (Atom)

بايگانی وبلاگ

  • ◄  2023 (23)
    • ◄  ژوئن (7)
    • ◄  مهٔ (8)
    • ◄  مارس (2)
    • ◄  فوریهٔ (4)
    • ◄  ژانویهٔ (2)
  • ◄  2022 (1)
    • ◄  اوت (1)
  • ◄  2019 (1)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)
  • ◄  2018 (4)
    • ◄  اوت (1)
    • ◄  ژوئیهٔ (2)
    • ◄  مارس (1)
  • ◄  2017 (12)
    • ◄  دسامبر (1)
    • ◄  نوامبر (1)
    • ◄  اکتبر (1)
    • ◄  اوت (1)
    • ◄  ژوئن (1)
    • ◄  مارس (3)
    • ◄  فوریهٔ (1)
    • ◄  ژانویهٔ (3)
  • ◄  2016 (25)
    • ◄  نوامبر (1)
    • ◄  اکتبر (3)
    • ◄  اوت (3)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)
    • ◄  ژوئن (1)
    • ◄  آوریل (3)
    • ◄  مارس (5)
    • ◄  فوریهٔ (2)
    • ◄  ژانویهٔ (6)
  • ◄  2015 (71)
    • ◄  دسامبر (4)
    • ◄  نوامبر (2)
    • ◄  اکتبر (4)
    • ◄  سپتامبر (5)
    • ◄  اوت (9)
    • ◄  ژوئیهٔ (6)
    • ◄  ژوئن (7)
    • ◄  مهٔ (6)
    • ◄  آوریل (11)
    • ◄  مارس (5)
    • ◄  فوریهٔ (7)
    • ◄  ژانویهٔ (5)
  • ▼  2014 (162)
    • ◄  دسامبر (3)
    • ◄  نوامبر (4)
    • ◄  اکتبر (9)
    • ◄  سپتامبر (9)
    • ◄  اوت (16)
    • ◄  ژوئیهٔ (10)
    • ◄  ژوئن (9)
    • ◄  مهٔ (11)
    • ◄  آوریل (13)
    • ◄  مارس (14)
    • ◄  فوریهٔ (43)
    • ▼  ژانویهٔ (21)
      • رفت تا گیرد سر خود، هان و هان حاضر شوید*
      • پیغامبری که عصایش را در غرب شهر گم کرده بود
      • ویترین های شکسته
      • بعضی ها عصا قورت داده اند و صاف و صوف بعضی ها هم ...
      • فریادکزین قافله بردند جرس را*
      • بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
      • من دارم میروم. نمیدانم کدام گوری؟ ولی رفتن را آغ...
      • چيزي مجردست که در انزواي باغچه پوسيده ست.*
      • هست شب*
      • بهر طرف نگری جز در قفس...*
      • یا بحرُ! یا شعرُ! یا اَبجَدیًه
      • موجز
      • ریم عزیز (تو می دمی و آفتاب میشود)*
      • حالم بهت است. مگر حال بهت، حالی ست که از جان براحت...
      • لکاته در آینه
      • خنده در برف
      • fuck it
      • تاملات
      • دو روایت در یک
      • هوا بد است*
      • چون تو از باران فرو ریزی**
  • ◄  2013 (338)
    • ◄  دسامبر (32)
    • ◄  نوامبر (15)
    • ◄  اکتبر (66)
    • ◄  سپتامبر (24)
    • ◄  اوت (27)
    • ◄  ژوئیهٔ (15)
    • ◄  ژوئن (43)
    • ◄  مهٔ (31)
    • ◄  آوریل (20)
    • ◄  مارس (19)
    • ◄  فوریهٔ (24)
    • ◄  ژانویهٔ (22)
  • ◄  2012 (379)
    • ◄  دسامبر (31)
    • ◄  نوامبر (29)
    • ◄  اکتبر (24)
    • ◄  سپتامبر (46)
    • ◄  اوت (34)
    • ◄  ژوئیهٔ (33)
    • ◄  ژوئن (60)
    • ◄  مهٔ (50)
    • ◄  آوریل (25)
    • ◄  مارس (16)
    • ◄  فوریهٔ (17)
    • ◄  ژانویهٔ (14)
  • ◄  2011 (84)
    • ◄  دسامبر (12)
    • ◄  نوامبر (22)
    • ◄  اکتبر (6)
    • ◄  مارس (7)
    • ◄  فوریهٔ (14)
    • ◄  ژانویهٔ (23)
  • ◄  2010 (26)
    • ◄  دسامبر (2)
    • ◄  نوامبر (5)
    • ◄  اکتبر (8)
    • ◄  سپتامبر (7)
    • ◄  آوریل (2)
    • ◄  مارس (2)

برچسب‌ها

  • تلما و لوییز (4)
  • تولد (2)
  • حاشیه ی دفتر نویسی ها (3)
  • خاطرات (16)
  • خوابها (8)
  • روز نوشت (23)
  • ریم (24)
  • زنانه (6)
  • سالمرگ (1)
  • شبانه (2)
  • طلسم معجزتی (2)
  • فیلم حاشیه (3)
  • قصه (22)
  • گودریات (3)
  • مردمان (1)
  • نامه (13)
  • نوروزی (1)
  • یک شب (2)
  • book mark (3)

جستجوی این وبلاگ

زمینه ساده. با پشتیبانی Blogger.