۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

ساحلی/حقیقت

من...از دو کلمه تشکیل شده ام که نوشته شده ام جایی در دردها و لذت ها...چیزی ندارم برای بیشتر بازی کردن...نه حتا هوس قمار دیگر...شده است تمام من در میان کتابها و شیوع و بروز و درصد ها نسبتها و میزان مرگ و میر و ناتوانی ها...پرسش نامه ها و آنالیز و اعداد...اگر کسی یا چیزی برای از دست دادن داشته ام؛ داده ام...هرچه/هرکه دارم با درد به دست آورده ام و از دست نمیدهم...دیگر تلاشی برای رویاها ندارم...شاید باید کسی اینطور مرا بازنشسته میکرد ...شاید باید کسی اینطور به صورتم میخورد که کلمات...آخرین برگ می افتاد و کسی نبود روی دیوار برگی بکشد...آخرین کبریت هم خاموش میشد...درس ها و آدم ها من را میخواهند...زندگی هم...شاید یک لیوان آب بخورم و بلند شوم...