۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

ساحلی/ به خاطر یک ساندویچ

همیشه باید یه جا آدمایی باشن که وقتی بارون پودری میاد کج و کوله به صورتشون میخوره کنار دریا؛ قدم زنان ساندویچ ماهی شونو گاز بزنن و قیافه ی احمقانه ی خودشونو زیر دوتا کلاه تصور کنن و با خودشون لبخند بزنن. شاید یکی از اونا هم من هستم که کلاه به سر ؛ کلاه کاپشنمو کشیده بودم سرم و رو به دریای خاکستری مواج ایستاده بودم و قدم میزنم ساندویچ گاز میزنم بی عجله. کار ؟ انقدر دارم که لازم باشه گازهای بزرگی به ساندویچم بزنم و بدوم ولی حوصله ی عجله نیست...کسی خوب بازی میکنه که عجله نکنه. یه قمارباز حرفه ای کسی نیست که بارها زندگیشو قمار کرده باشه؛ حرفه ای اونیه که بدون عجله زندگی شو دربیاره بذاره روی میز و روش شرط بزرگ ببنده...تا قبل از کندن جان؛ بی عجله و با درنگ ..وقت گذاشتن همه چیز به قمار ؛ درنگ و تعمق معنی نداره همه چیز برد یا باخته. قمارباز کسیه که وقتی باخت رو فهمید با باخت زندگی کنه ؛ نه به اجبار...زندگی کردن تنها چیزیست که شروعش به اجباره اما خاتمه ش اختیاریه...کاملن اختیاری....بارون ریز ریز میزنه و باد ؛ باد دریاست موهاتو بلند میکنه تو هوا پخش میکنه اگر کلاه سرت نباشه...اگر عینکت شل باشه لیزش میده رو دماغت...روی صبر و حوصله پای میز قمار رفتن باختن هرچه بودن....خنک آن قماربازی که...

هیچ نظری موجود نیست: