۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه

ساحلی/بازی کثیف

دکتر ض مرده است.  تنها.
آدمی که همه ی عمرم نگاهش میکردم مرده است. تنها.
کی فهمیدم؟ امشب.
چه کار کردم؟ گریه.
بیشتر از آن؟ هیچ. اشکهایم را پاک کردم و آهنگ شاد گوش کردم. چرایش را هم نمیدانم. اینکه اشکهایم را پاک کرده ام و
آهنگ گوش میدم.
مرگ برای من مانند همان درختی بود که چندین سال پیش ماشین روی یخ لیز خورد و با آن تصادف کرد. گریزی هم نیست
برای من  زبان درازی میکند و از پسش بر نمی آیم.
شاید درستش هم همین است که خبرهای بسیاری به گوش آدمهای راه دور نرسد.

هیچ نظری موجود نیست: