آدمیزاد وقتی با خودش خلوت تر میکنه به خصوصیات بیخود خودش بیشتر پی میبره. تازگیها فهمیدم چه موجود نازپرورده ای
بودم. البته که از این خصوصیت هیچ پشیمان یا نادم نیستم. اما دانستن این که چقدر نرم و نازک تشریف داشتم کشف بزرگی بود.
مدتی شده که به سیر آفاق و انفس و سوراخ سمبه های شخصی مشغولم. پی بردن به این مطلب که موجودی میباشم که نیاز دارم همیشه به سوراخ فرار؛ چیز عجیبی نیست. آدمیزاد همیشه باید بداند که فرصت و راه فرار را دارد.
آدمی هستم که ادعا میکنم بسیار اجتماعی و دوست محور هستم اما مشاهده میکنم که تنها محوریتی که برای زندگی اجتماعی قایل هستم حضور دورادور جماعت است وگرنه ترجیح غالب من این است که کنار از گود بایستم و تماشا کنم و گاهی نظریات مشعشع احمقانه ام را پراکنده کنم و وای به حال لحظه ای که حس کنم که فردی از افراد گروهان به هر دلیلی فاصله میگیره؛ اون موقع عین یک موش دم آتش گرفته سعی میکنم فاصله رو خراب کنم و باز وقتی فاصله از حدمجاز فراتر میره عقب گرد میکنم. هیپوتز صفر رد میشود یا حداقل این مدل باید اجاست شود...
آدمی هستم که ادعا میکند ریسک محور؛ هیپی مآب و راحت برگزار کننده است اما پای ماجرا و خطرکردن و کثافتکاری و هیپی بازی که به میان می آید؛ آقا ما دیگه نیستیم. مشاهدات اینطور نشان میدهد که وی یعنی بنده حتا وقتی جای خوابم عوض میشه تا صبح کابوس بازی میکنیم و صبح از زور بدن درد کیسه خواب رو میزنیم زیر بغلمون و درمیریم. این هم در دسته ی خصوصیات لوسانه و نازپروردگی جا میگیرد. این مدل هم جواب نمیده.
آدمی هستم که ادعا میکند اصلا خوشش نمی آید کسی لوس و ننرش را نوازش کند اما مشاهدات حاکی از اینه که مدام لوس درد میگیرد و مدام ننرش نوازش میخواد از طرفی فاصله ی مجاز که کم میشه الفرار را برقرار ترجیح...
فکر میکنم کل معادله ای که برای شخص خودم نوشتم از ابتدا مشکل داشته باید ضرایب و فاکتورهای مرتبط وکوفت ها و زهرمار ها رو عوض کنم.
اینطور که پیداست استاتید آمار پیشرفته این ترم موفق تر بودن در فرو کردن مفاهیم به سوراخ سمبه های نویسنده؛ شکایتی نیست از این مهم.
نیاز به تحسین در همه هست. هرکی گفته نیست غلط کرده...خودم هم.
بودم. البته که از این خصوصیت هیچ پشیمان یا نادم نیستم. اما دانستن این که چقدر نرم و نازک تشریف داشتم کشف بزرگی بود.
مدتی شده که به سیر آفاق و انفس و سوراخ سمبه های شخصی مشغولم. پی بردن به این مطلب که موجودی میباشم که نیاز دارم همیشه به سوراخ فرار؛ چیز عجیبی نیست. آدمیزاد همیشه باید بداند که فرصت و راه فرار را دارد.
آدمی هستم که ادعا میکنم بسیار اجتماعی و دوست محور هستم اما مشاهده میکنم که تنها محوریتی که برای زندگی اجتماعی قایل هستم حضور دورادور جماعت است وگرنه ترجیح غالب من این است که کنار از گود بایستم و تماشا کنم و گاهی نظریات مشعشع احمقانه ام را پراکنده کنم و وای به حال لحظه ای که حس کنم که فردی از افراد گروهان به هر دلیلی فاصله میگیره؛ اون موقع عین یک موش دم آتش گرفته سعی میکنم فاصله رو خراب کنم و باز وقتی فاصله از حدمجاز فراتر میره عقب گرد میکنم. هیپوتز صفر رد میشود یا حداقل این مدل باید اجاست شود...
آدمی هستم که ادعا میکند ریسک محور؛ هیپی مآب و راحت برگزار کننده است اما پای ماجرا و خطرکردن و کثافتکاری و هیپی بازی که به میان می آید؛ آقا ما دیگه نیستیم. مشاهدات اینطور نشان میدهد که وی یعنی بنده حتا وقتی جای خوابم عوض میشه تا صبح کابوس بازی میکنیم و صبح از زور بدن درد کیسه خواب رو میزنیم زیر بغلمون و درمیریم. این هم در دسته ی خصوصیات لوسانه و نازپروردگی جا میگیرد. این مدل هم جواب نمیده.
آدمی هستم که ادعا میکند اصلا خوشش نمی آید کسی لوس و ننرش را نوازش کند اما مشاهدات حاکی از اینه که مدام لوس درد میگیرد و مدام ننرش نوازش میخواد از طرفی فاصله ی مجاز که کم میشه الفرار را برقرار ترجیح...
فکر میکنم کل معادله ای که برای شخص خودم نوشتم از ابتدا مشکل داشته باید ضرایب و فاکتورهای مرتبط وکوفت ها و زهرمار ها رو عوض کنم.
اینطور که پیداست استاتید آمار پیشرفته این ترم موفق تر بودن در فرو کردن مفاهیم به سوراخ سمبه های نویسنده؛ شکایتی نیست از این مهم.
نیاز به تحسین در همه هست. هرکی گفته نیست غلط کرده...خودم هم.
۱ نظر:
Bohemian like you Or A strange kind of woman!
;)
ارسال یک نظر