۱۳۹۰ بهمن ۱۳, پنجشنبه

ساحلی/خوابها

دیگر مسوولیت خوابهایم را نمیپذیرم. روزی بمن گفته شد که دور ....دور...و من شدم دور...دور...برگردانده هم نشدم.
هیچ جوابگوی خواب هایم نیستم. نخواهم بود. در خوابهایم قاتل هستم با شیشه های شکسته میدرم و با دندانهایم
گوشت میجوم؛ گوشتهایش را میدرم و دستهایم قوی تر از کلماتم باران مشت میبارند؛ نفرت در خوابهایم؛ زن خشمگینی
است که با پای برهنه روی میخ ها راه میرود تا انتقام زن کوچک جوان  ساده اندیش زیبا نگار خیال بافی را بگیرند که فقط اگر؛ فقط اگر یک دهان دیگر داشت آنقدر واژه تف میکرد بر سر و صورت پیامبر دروغین دیوانه و اگر فقط اگر؛ صلیبی از آتش داشت پیامبر و ترانه هایش را از آن می آویخت...
خوابها جوابگوی قوانین اخلاقی نیستند؛ خونخواری مختص به طبیعت غیر انسانی نیست...اگر فقط اگر؛ میتوانست به جای همه ی پیامبران ضعیف و رقت انگیز؛ زمان را به دار می آویختم

هیچ نظری موجود نیست: